وَ حَنَاناً مِّن لَّدُنَّا وَ زَکَاةً وَکَانَ تَقِیّاً
و نیز از جانب خود، مهربانى و پاکى به او دادیم و او تقواپیشه بود.*
پرسیدم حنان یعنی چه؟گفته بود یعنی شفت کردن،عاطفه به خرج دادنپرسیدم حنانی که خدا توی قرانش برای یحیی گفته یعنی چه؟کتابش را بست و نگاه کرد به نرگس های کنار پنجره آفتاب داشت غروب می کرد و صدای ربنا پیچید توی گوش مولبخند زد و گفت یعنی تحنن اللَّه یعنی خدا عجیب دوستش داشت و عشق می ورزید به اواشک نی نی کرد توی چشم های میعنی هر وقت خدا را صدا میزد خدا می گفت جان دل م یحیی؟؟؟
دوباره رجب شد و خدا خودش را به مهربانی زده است تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً قصه یحیی توی ذهن م نقش می بندد.چقدر خوب است آدم خدای مهربانی داشته باشد که عاشقش باشد و هر بار صدایش بزنی بگوید جان م.صدایش می زنم خدا.اشک قل می خورد روی گونه ام و می شنوم که خدا می گویدجان م.جان مجان محال م خوش می شود
نرو.... به هوای تو من،به صدای تو من،به دنیای تو من وابسته شدم....
صدایم کن که دلم عجیب گرفته.....
م ,جان ,خدا ,یعنی ,توی ,صدایش ,جان م ,م جان ,هر بار ,گوید جان ,به او